به گزارش مشرق به نقل از جهان - « ... وقتی ایشان را آوردند تهران، اول بار حكم دادند بهشان، كه در یك دبیرستان دخترانه ایشان بروند، تدریس كنند و هدف هم این بود كه در آن دبیرستانه دخترانه اذیت می شوند، دخترها متلك می گویند. خوب آن موقع وضع لباس دخترها بسیار بد بود و ایشان هم معمم بودند، یك روحانی؛ ولی خدای متعال زیبایی هایی به ایشان داده بود. قیافه و هیكل ایشان چنان جذاب بود و جاذبه داشت كه با هر كسی كه روبه رو می شد، او مجذوب آن وقار و هیبت و عظمت ایشان می شد. خوب ایشان را گذاشتند دبیرستان دخترانه.
وقتی ایشان وارد دبیرستان می شود، دخترها می بینند كه حالا بهشان گفته بودند كه دبیری مثلا فردا می آید، ولی یك مرتبه دیده بودند كه یك آخوند دارد می آید، بلند شده بودند، دسته جمعی شروع كرده بودند به كف زدن. «آخوند آمد»، «آخوند آمد». حالا دبیرستان هم دبیرستان در تهران؛ از آن دبیرستان ها نبود كه مثلا دخترهای بازاری های تهران باشند. دخترها، غالبا دخترهای وابستگان به دربار بودند ... اینها كف می زنند، می خندند، می خوانند و مسخره می كنند.
ایشان با كمال وقار و آرامش و طمانینه می آیند كارشان را شروع می كنند. هفته سوم از طریق خانواده ی دخترها به ساواك اخطار داده می شود كه ایشان تمام دخترها را جذب كرده است و خطری است، احتمال اینكه این دخترها عامل فتاوی خمینی بشوند( آن زمان به امام «حاج آقا» می گفتیم اما آنها « خمینی» می گفتند، همینطور می گفتند « خمینی » به صورت اهانت آمیز ...)
آنها گفته بودند كه چیزی نماده كه دخترهای این دبیرستان، تمامشان عوامل پخش كننده اطلاعیه های خمینی (ره) باشند. بنابراین از آنجا برشان داشتند. البته درحالی ایشان را برداشتند كه دخترها آن روز، سر و صدا كردند، گریه كردند كه چرا دبیرمان را می برید.
ایشان را بردند در یك دبیرستان دخترانه كه اكثریت آنان مسیحی بودند... به این عنوان كه اذیت می شود.ولی بعد از مدتی متوجه شدند كه اكثریت این دخترها مجذوب روش اخلاقی و عملی ایشان شدند، و لذا اندكی بعد ایشان را به مدرسه دیگری منتقل كردند. تا اینكه ایشان را از تدریس در مراكز علمی و فرهنگی آموزش و پرورش ممنوع كردند.»
خاطره از حجت الاسلام هادی دوست محمدی
منبع:كتاب تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات آیت الله شهید بهشتی، تدوین: دكتر امامعلی شعبانی، مركز اسناد انقلاب اسلامی
آنها گفته بودند كه چیزی نماده كه دخترهای این دبیرستان، تمامشان عوامل پخش كننده اطلاعیه های خمینی (ره) باشند. بنابراین از آنجا برشان داشتند. البته درحالی ایشان را برداشتند كه دخترها آن روز، سر و صدا كردند، گریه كردند كه چرا دبیرمان را می برید.